آنوقت توی این محاصره و شدت وحدت آتش، موج گلولهی توپی، هردومان را به سویی پرت کرد. به خودم آمدم و میخواستم بگویم، آخر مرد حسابی آنجا چهکار میکردی که او زودتر از من پرسید: «برادر اتوشویی کجاست؟» و من با تعجب گفتم: «اتوشویی؟» سرش را به معنای آره تکان داد. خوب نگاهش کردم؛ احتمالاً موجی بود. پست امداد را نشانش دادم که آنجاست، برو آنجا.
منبع:کتاب فرهنگ جبهه (شوخی طبعی ها) – صفحه: ۲۲۵
علم و آگاهی خداوند بر اعمال پنهان و انفاق و صدقات نهانی آدمیان
أَیَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌآیا (انسان) گمان میکند هیچ کس او را ندیده (که عمل خیری انجام نداده) است؟!