بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین…
اللهم کن لولیک الحجهابن الحسن…
امام صادق علیه السلام از منظر دانشوران اهل سنت
درباره عظمت امام صادق(ع) نه تنها توسط شیعیان به فراوانی سخن گفته شده است، بلکه دراین باره جمع کثیری از دانشوران و بزرگان اهل سنت و جماعت لب به سخن گشوده اند. پیشوایان مذاهب اهل سنت،عالمان نامدار اسلامی و صاحب نظران زبردست در باره برجستگیهای علمی، عملی، اخلاقی، کرامت و عظمت آن امام هدایت، امام جعفرصادق(ع) بسیار سخن گفته اند. اینک در این نوشتار به طور گذرا به بیان برخی از این اظهار نظرها و اعترافات میپردازیم.
ابوحنیفه و امام صادق(ع)
«نعمان بن ثابت بن زوطی» معروف به «ابوحنیفه» (۸۰ ۱۵۰ه. ق.) پیشوای فرقه حنفی که از نظر زمانی معاصر با امام صادق(ع) بود، درباره عظمت امام صادق(ع) اظهارات و اعترافات خوبی دارد. از جمله درباره آن حضرت گفت: «مارایت افقه من جعفربن محمد و انه اعلم الامه»من فقیه تر و داناتر از جعفربن محمد ندیده ام. او داناترین فرداین امت است. (۱)
در زمان امام صادق(ع) منصور دوانقی، خلیفه مقتدر عباسی، قدرت سیاسی را در اختیار داشت، او همواره از مجد وعظمت بنی علی وبنی فاطمه به ویژه امام صادق(ع) رنج میبرد و برای رهایی از این رنج گاهی ابوحنیفه را تحریک میکرد که در برابر امام صادق(ع)بایستد; منصور عباسی او را به عنوان مهمترین دانشوران عصرتکریم میکرد تا شاید بتواند بر مجد و عظمت علمی امام جعفربن محمد(ع) فائق آید.
در این رابطه خود ابوحنیفه نقل میکند و میگوید:
«روزی منصور دوانقی کسی را نزد من فرستاد و گفت: ای ابوحنیفه! مردم شیفته جعفربن محمد شده اند، او در بین مردم از پایگاه اجتماعی وسیعی بهره مند است، تو برای این که پایگاه جعفربن محمدرا خنثی کنی و در دید مردم از عظمت او به خصوص از عظمت علمی او بکاهی، چند مساله پیچیده و غامض را آماده کن و در وقت مناسب از او بپرس تا بلکه با ناتوان شدن جعفربن محمد از پاسخگویی، او را تحقیر نمایی و دیگر، مردم شیفته او نباشند و ازاو فاصله بگیرند.
در همین رابطه من چهل مساله مشکل را آماده کردم و در یکی ازروزها که منصور در «حیره» بود و مرا طلبید، به حضورش رسیدم.همین که وارد شدم، دیدم جعفربن محمد در سمت راستش نشسته است،وقتی که چشمم به آن حضرت افتاد، آن چنان تحت تاثیر ابهت وعظمت او قرار گرفتم که از توصیف آن عاجزم. با دیدن منصورخلیفه عباسی آن ابهت به من دست نداد، در حالی که منصور خلیفه است و خلیفه به جهت این که قدرت سیاسی در اختیارش است باید ابهت داشته باشد. سلام گفتم و اجازه خواستم تا درکنارشان بنشینم;خلیفه با اشاره اجازه داد و در کنارشان نشستم. آن گاه منصور عباسی به جعفربن محمد نگاه کرد و گفت: ابو عبدالله! ایشان ابوحنیفه هستند.
او پاسخ داد: بلی، او را میشناسم. سپس منصور به من نگاهی کرد وگفت: ابوحنیفه! اگر سوالی داری از ابوعبدالله، جعفربن محمد بپرس و با او در میان بگذار. من گفتم: بسیار خوب. فرصت را غنیمت شمردم و چهل مساله ای را که از پیش آماده کرده بودم، یکی پس از دیگری با آن حضرت درمیان گذاشتم. بعد از بیان هرمساله ای، امام صادق(ع) در پاسخ آن بیان میفرمود: عقیده شما در این باره چنین و چنان است، عقیده علمای مدینه در این مساله این چنین ا ست و عقیده ماهم این است.
در برخی از مسائل آن حضرت با نظر ما موافق بود و در برخی هم با نظر علمای مدینه موافق بود و گاهی هم با هردو نظر مخالفت میکرد و خودش نظر سومی را انتخاب میکرد و بیان میداشت.
من تمامی چهل سؤال مشکلی را که برگزیده بودم یکی پس از دیگری با او در میان گذاشتم و جعفربن محمد هم بدین گونه ای که بیان شد به جملگی آنها، با متانت تمام و با تسلط خاصی که داشت پاسخ گفت.»
سپس ابوحنیفه بیان داشت: «ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس» «همانا دانشمندترین مردم کسی است که به آراء و نظریه های مختلف دانشوران در مسائل علمی احاطه و تسلط داشته باشد.» و چون جعفربن محمد این احاطه را دارد، بنابراین او داناترین فرداست.» (۲)
همو درباره عظمت علمی امام صادق(ع) بیان داشت:«لولا جعفربن محمد ما علم الناس مناسک حجهم.» (۳) اگر جعفربن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان را نمیدانستند.
مالک بن انس و امام صادق(ع)
مالک بن انس (۱۷۹۹۷ ه .ق) یکی از پیشوایان چهارگانه اهل سنت و جماعت و رئیس فرقه مالکی است که مدتی افتخار شاگردی امام صادق(ع) نصیب وی شد. (۴) او در باره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی امام صادق(ع) چنین میگوید:
«ولقد کنت آتی جعفربن محمد و کان کثیرالمزاح و التبسم، فاذا ذکر عنده النبی(ص) اخضر و اصفر، و لقد اختلفت الیه زمانا و ماکنت اراه الا علی ثلاث خصال: اما مصلیا و اما صائما واما یقراء القرآن. و ما راءیته قط یحدث عن رسول الله(ص) الا علی الطهاره و لا یتکلم فی مالا یعنیه و کان من العلماءالزهاد الذین یخشون الله و ماراءیته قط الا یخرج الوساده من تحته و یجعلها تحتی.» (۵)
«مدتی به حضور جعفربن محمد میرسیدم. آن حضرت اهل مزاح بود. همواره تبسم ملایمی برلبهایش نمایان بود. هنگامی که در محضر آنحضرت نام مبارک رسول گرامی اسلام(ص) به میان میآمد، رنگ رخساره جعفربن محمد به سبزی و سپس به زردی میگرایید. در طول مدتی که به خانه آن حضرت آمد و شد داشتم، او را ندیدم جز اینکه در یکی از این سه خصلت و سه حالت به سر میبرد، یا او را درحال نماز خواندن میدیدم و یا در حالت روزه داری و یا در حالت قرائت قرآن. من ندیدم که جعفربن محمد بدون وضو و طهارت از رسول خدا(ص)حدیثی نقل کند. من ندیدم که آن حضرت سخنی بی فایده و گزاف بگوید. او از عالمان زاهدی بود که از خدا خوف داشت. ترس از خداسراسر وجودش را فراگرفته بود. هرگز نشد که به محضرش شرفیاب شوم، جز این که زیراندازی که زیر پای آن حضرت گسترده شده بود، آن را از زیرپایش برمی داشت وزیر پای من می گستراند.»
مالک بن انس درباره زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) بیان داشت:
به همراه امام صادق(ع) به قصد مکه و برای انجام مناسک حج از مدینه خارج شدیم. به مسجد شجره که میقات مردم مدینه است،رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم، در هنگام پوشیدن لباس احرام تلبیه گویی یعنی گفتن: «لبیک اللهم لبیک» لازم است. دیگران طبق معمول این ذکر را بر زبان جاری میکردند.»
مالک میگوید: من متوجه امام صادق(ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلب است. امام صادق(ع) میخواهد لبیک بگوید ولی رنگ رخساره اش متغیر میشود. هیجانی به امام دست میدهد و صدا در گلویش میشکند، وچنان کنترل اعصاب خویش را از دست میدهد که میخواهد بی اختیار ازمرکب به زمین بیفتد. مالک میگوید: من جلو آمدم و گفتم: ای فرزند پیامبر! چاره ای نیست این ذکر را باید گفت. هر طوری که شده باید این ذکر را بر زبان جاری ساخت. حضرت فرمود: «یابن ابی عامر! کیف اجسر ان اقول لبیک اللهم لبیک و اخشی ان یقول عزوجل لا لبیک و لا سعدیک.»
ای پسر ابی عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرات و اجازه بدهم که لبیک بگویم؟ «لبیک» گفتن به معنای این است که خداوندا، تو مرا به آن چه میخوانی با سرعت تمام اجابت میکنم وهمواره آماده انجام آن هستم. با چه اطمینانی با خدای خود اینطور گستاخی کنم و خود را بنده آماده به خدمت معرفی کنم؟! اگردر جوابم گفته شود: «لالبیک و لاسعدیک» آن وقت چه کنم؟ (۶)
همو در سخنی دیگر درباره فضیلت و عظمت امام صادق(ع) میگوید:
«ما راءت عین و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشر افضل من جعفربن محمد» (۷) هیچ چشمی ندیده است و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است، مردی که با فضیلت تر از جعفربن محمد باشد.
درباره مالک بن انس نوشته اند:
«و کان مالک بن انس یستمع من جعفربن محمد و کثیرا مایذکر من سماعه عنه و ربما قال حدثنی الثقه یعنیه.»
مالک بن انس از جعفربن محمد سماع حدیث می نمود و بسیار آن چه را که از او سماع می کرد، بیان می نمود و چه بسا میگفت: این حدیث را مرد ثقه به من حدیث کرده است که مرادش جعفربن محمد بود. (۸)
حسین بن یزید نوفلی میگوید:
«سمعت مالک بن انس الفقیه یقول والله ما راءت عینی افضل من جعفربن محمد(ع) زهدا و فضلا و عباده و ورعا. و کنت اقصده فیکرمنی و یقبل علی فقلت له یوما یاابن رسول الله ما ثواب من صام یوما من رجب ایمانا و احتسابا فقال (و کان والله اذا قال صدق) حدثنی ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما من رجب ایمانا و احتسابا غفرله فقلت له یا ابن رسول الله فی ثواب من صام یوما من شعبان فقال حدثنی ابی عن ابیه عن جده قال قال رسول الله(ص) من صام یوما من شعبان ایمانا و احتسابا غفرله.» (۹)
از مالک بن انس فقیه شنیدم که گفت: به خدا سوگند! چشمان من ندید فردی را که از جهت زهد، علم، فضیلت، عبادت و ورع برتر ازجعفربن محمد باشد. من به نزد او میرفتم. او با روی باز مرا میپذیرفت و گرامی میداشت. روزی از او پرسیدم: ای پسر پیامبر! ثواب روزهی ماه رجب چه میزان است؟ او در پاسخ روایتی از پیامبرنقل کرد. به خدا سوگند هرگاه چیزی از کسی نقل کند درست و راست نقل میکند. او در پاسخ گفت: پدرم از پدرش و ازجدش و از پیامبرنقل کرده است که ثواب روزه ماه رجب این است که گناهانش بخشیده میشود. سپس این پرسش را در باره روزه ماه شعبان هم بیان کردم و حضرت همان پاسخ را داد.
ابن شبرمه و امام صادق(ع)
عبدالله بن شبرمه بن طفیل ضببی معروف به «ابن شبرمه» (۷۲-۱۴۴ ه .ق) قاضی و فقیه نامدار کوفه، درباره امام صادق(ع)میگوید:
«ماذکرت حدیثا سمعته من جعفربن محمد(ع) الا کاد ان یتصرع له قلبی سمعته یقول حدثنی ابی عن جدی عن رسول الله.» (۱۰)
به یاد ندارم حدیثی را از جعفربن محمد شنیده باشم جز این که درعمق جانم تاثیر گذاشته باشد. از او شنیدم که در نقل حدیث میگفت که از پدرم و از جدم و از رسول خدا(ص) این روایت را نقل میکنم.
همو گفت:
«واقسم بالله ما کذب علی ابیه و لا کذب ابوه علی جده و لا کذب جده علی رسول الله.» (۱۱)
به خدا سوگند! نه جعفربن محمد در نقل روایات از پدرش دروغ میگفت و نه پدرش برجدش دروغ میگفت و نه او بر پیامبر(ص). یعنی آنچه که در سلسله سند روایات جعفربن محمد وجود دارد جملگی درست است.
ابن ابی لیلی و امام صادق(ع)
شیخ صدوق روایتی نقل میکند که محمدبن عبدالرحمان معروف به«ابن ابیلیلی» (۷۴-۱۴۸ ه .ق) فقیه، محدث، مفتی و قاضی بنام کوفه نزد امام صادق(ع) رفت و از آن حضرت پرسش هایی نمود و پاسخهای خوبی شنید. سپس به امام خطاب کرد و عرض نمود:
«اشهد انکم حجج الله علی خلقه.» (۱۲) شهادت میدهم که شما حجتهای خداوندی بر بندگانش هستید.
عمروبن عبید معتزلی و امام صادق(ع)
«عمروبن عبید معتزلی» به نزد امام جعفربن محمد(ع) مشرف شد،وقتی رسید این آیه را تلاوت نمود: «الذین یجتنبون کبائرالاثم و الفواحش» (۱۳) سپس ساکت شد.
امام صادق(ع) فرمود: چرا ساکت شدی؟
گفت: خواستم که شما از قرآن گناهان کبیره را یکی پس از دیگری برای من بیان نمایی. حضرت شروع کرد و به ترتیب از گناه بزرگتر یکی پس از دیگری را بیان نمود. از بس که امام خوب و عالی پاسخ عمروبن عبید را داد که در پایان عمروبن عبید بی اختیار گریست و فریاد زد:
«هلک من قال براءیه و نازعکم فی الفضل و العلوم» (۱۴) هرکه به رای خویش سخن بگوید و در فضل و علم با شما منازعه کند، هلاک میشود.
جاحظ و امام صادق(ع)
«ابوبحرجاحظ بصری» (۲۵۵۱۶۰ ه .ق) که از دانشوران مشهور قرن سوم بود، درباره امام صادق(ع) بیان داشت:
«جعفربن محمد الذی ملاء الدنیا علمه و فقهه و یقال ان اباحنیفه من تلامذته و کذلک سفیان الثوری و حسبک بهما فی هذاالباب.» (۱۵)
جعفربن محمد کسی بود که علم و فقه آن حضرت جهان را پرکرده است و گفته میشود که ابوحنیفه و سفیان ثوری از شاگردان او بودند. همین در عظمت علمی آن حضرت کافی است.
عمربن مقدام و امام صادق(ع)
«عمربن مقدام» از علمای معاصر امام صادق(ع) درباره آن حضرت میگوید:
«کنت اذا نظرت الی جعفربن محمد علمت انه من سلاله النبیین و قد راءیته واقفا عندالجمره یقول سلونی، سلونی.» (۱۶)
هنگامی که جعفربن محمد را میدیدم، میفهمیدم که او از نسل پیامبران است. خودم دیدم که در جمره منی ایستاده بود و ازمردم میخواست که از او بپرسند و از علم سرشار او بهرهمند شوند…
شهرستانی و امام صادق(ع)
ابوالفتح محمدبن ابی القاسم اشعری معروف به «شهرستانی»(۴۷۹-۵۴۷ ه .ق) درکتاب گرانسنگ «الملل و النحل» درباره عظمت امام صادق(ع) مینویسد:
«و هو ذوعلم عزیز فی الدین و ادب کامل فی الحکمه و زهر بالغفی الدنیا و ورع تام عن الشهوات.» (۱۷)
امام صادق(ع) در امور و مسایل دینی، از دانشی بی پایان و درحکمت، از ادبی کامل و نسبت به امور دنیا و زرق و برق های آن، از زهدی نیرومند برخوردار بود و از شهوتهای نفسانی دوری میگزید.
ابن خلکان و امام صادق(ع)
ابن خلکان درباره امام صادق(ع) مینویسد:
«احد الائمه الاثنی عشر علی مذهب الامامیه و کان من سادات اهل البیت و لقب بالصادق لصدق مقالته و فضله اشهر من ان یذکر.»
او یکی از امامان دوازده گانه امامیه و از بزرگان اهلبیت رسولخدا(ص) بود. به جهت صدق در گفتارش به لقب صادق شهرت یافت و فضلاو مشهورتر از آن است که نیازمند به توضیح داشته باشد.
ابن خلکان همچنین مینویسد:
امام صادق(ع) در صنعت کیمیا (شیمی)از مهارت خاصی بهره مند بود، ابو موسی جابربن حیان طرطوسی، شاگرد او بود. جابر کتابی شامل هزار ورق تالیف کرد که تعلیمات جعفربن صادق را در برداشت و حاوی پانصد رساله بود. (۱۸)
ابن حجر عسقلانی و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالفضل احمدبن علی مصری شافعی، مشهور به «ابن حجر عسقلانی» (۷۷۳-۸۵۲ ه .ق) درباره امام صادق(ع) میگوید:
«جعفربن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب فقیهی است بسیار راست گفتار.» (۱۹)
ابن حجر در کتاب تهذیب التهذیب از ابی حاتم و او از پدرش نقل میکند که درباره امام صادق(ع) بیان داشت: «لایساءل عن مثله.»
و نیز مینویسد: ابن عدی گفته است:
«و لجعفر احادیث و نسخ و هو من ثقات الناس… و ذکره ابن حبان فی الثقات و قال کان من سادات اهل البیت فقها و علما و فضلا… وقال النسایی فی الجرح و التعدیل ثقه.» (۲۰)
برای جعفربن محمد احادیث و نسخه های بسیار است. او از افراد موثق است. ابن حبان او را در زمره ثقات قرار داده است و گفته است: جعفربن محمد از بزرگان اهلبیت رسول خدا(ص) است و ازجهت فقه، علم و فضل مقام بالایی دارد. «نسایی» در جرح و تعدیل،امام صادق(ع) را از افراد «ثقه» معرفی کرده است.
صاحب «سیراعلام النبلاء» و امام صادق(ع)
صاحب «سیراعلام النبلاء» درباره امام صادق(ع) مینویسد:
جعفربن محمد بن علی بن حسین که از فرزندان حسین بن علی ریحانه رسول خدا(ص) است، یکی از بزرگان است که مادرش «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر است و مادر ام فروه «اسماء» دختر عبدالرحمان بن ابی بکر است. از محضر علمی او افراد بسیاری کسب فیض کردند، از جمله، فرزندش «موسای کاظم»، «یحیی بن سعید انصاری»، «یزید بن عبدالله»، «ابوحنیفه»، «ابان بن تغلب»، «ابن جریح»، «معاویه بن عمار»، «ابن اسحاق»، «سفیان»، «شبعه»، «مالک»،«اسماعیل بن جعفر»، «وهب بن خالد»، «حاتم بن اسماعیل»،«سلیمان بن بلال»، «سفیان بن عینیه»، «حسن بن صالح»،«حسن بن عیاش»، «زهیربن محمد»، «حفص بن غیاث»، «زید بن حسن»، «انماطی»، «سعیدبن سفیان اسلمی»، «عبدالله بن میمون» «عبدالعزیزبن عمران زهری»، عبدالعزیزدراوری»،«عبدالوهاب ثقفی»، «عثمان بن فرقد»، «محمدبن ثابت بنانی»، «محمدبن میمون زعفرانی»، «مسلم زنجی»، «یحی یقطان»، «ابوعاصم نبیل» و… (۲۱)
همو در کتاب «میزان الاعتدال» مینویسد: جعفربن محمد یکی از امامان بزرگ است که مقامی بس بزرگ دارد ونیکوکار و صادق است. (۲۲)
ابن حجر هیتمی و امام صادق(ع)
شهاب الدین ابوالعباس، احمدبن بدرالدین شافعی، معروف به «ابن حجر هیتمی» (۹۷۴۹۰۹ ه .ق) در «صواعق المحرقه» درباره امام صادق(ع) مینویسد:
مردم از آن حضرت دانشهای بسیاری فرا گرفته اند. این علوم ودانشها توسط مسافران به همه جا راه یافت و سرانجام آوازه جعفربن محمد در همه جا پیچیده شد. عالمان بزرگی مانند «یحیی بن سعید»، «ابن جریج»، «مالک»، «سفیان ثوری»، «سفیان بن عینیه»، «ابوحنیفه»، «شعبه» و «ایوب سجستانی» از اوحدیث نقل کرده اند. (۲۳)
میرعلی هندی و امام صادق(ع)
«میرعلی هندی» که از علمای نامدار اهل سنت است و در همین دوره معاصر میزیست درباره عظمت علمی و اخلاقی امام صادق(ع) میگوید:
آراء و فتاوای دینی تنها نزد سادات و شخصیتهای فاطمی رنگ فلسفی به خود گرفته بود. گسترش علم در آن زمان، روح بحث و جستجو را برانگیخته بود و بحثها و گفتگوهای فلسفی در همه اجتماعات رواج یافته بود. شایسته ذکر است که رهبری این حرکت فکری را حوزه علمیه ای که در مدینه شکوفا شده بود، بر عهده داشت. ابن حوزه را نبیره علی بن ابیطالب(ع) به نام امام جعفر که «صادق» لقب داشت، تاسیس کرده بود. او پژوهشگری فعال و متفکری بزرگ بود وبا علوم آن عصر به خوبی آشنایی داشت و نخستین کسی بود که مدارس فلسفی اصلی را در اسلام تاسیس کرد.
در مجالس درس او فقط کسانی که بعدها مذاهب فقهی را تاسیس کردند، شرکت نمیکردند بلکه فلاسفه و طلاب فلسفه از مناطق دور دست در آن حاضر میشدند.
«حسن بصری» موسس مکتب فلسفی «بصره» و «واصل بن عطا» موسس مذهب «معتزله»، از شاگردان او بودند که از زلال چشمه دانش او سیراب میشدند. (۲۴)
توسل:
بگذارید از این خانه عبا بر دارد لا اقل رحم نمائید عصا بر دارد
بگذارید از این حلقه ی دود و آتش طفلِ ترسیده در این معرکه را بردارد
پیرِ مرد است نبندید دو دستش ،نکِشید وای اگر دستِ نحیفی به دعا بردارد
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و زمین خوردن ها شیشه ای خورد شده زود صدا بردارد
آی نامردِ سواره نفسش بند آمد فرصتی نیست قدم پشتِ شما بردارد
قوتش نیست ولی می رود و می خواهد که قدم یادِ غمِ کرب و بلا بردارد
آخرین روضه ی او روضه ی گودالش بود وقت آن است به لب بانگ عزا بردارد
وقتی یک خانه ای آتش میگیرد و پدر در خانه است این پدر سه کار مهم را انجام میدهد
اول اینکه آتش را مهار میکند سعی میکند آنرا خاموش کند
دوم اینکه اهل بیتش را از آتش دور میکند فرزندانش را از آتش دور میسازد صدمه نبیند
سوم اینکه به بچه ها و اهل خانه دلداری میدهد که نترسند فریاد نزنند گریه نکنند
وقتی خانه امام صادق را در دل شب آتش زدند حضرت صادق این سه کار را کردند هم آتش را مهار کردند هم اهل بیتش را از صدمه دیدن نجات دادند هم به آنها دلداری دادند برخی از اصحاب فردای آن شب وقتی محضر مبارکش رسیدند و از جریان سئوال نمودند حضرت جریان را تعریف نمودند اما آخر کار بسیار گریستند از امام صادق سئوال کردند آقا شما که هم آتش را مهار کردید هم اهل بیتتان را نجات دادید چرا میگریید امام صادق فرمود گریه من برای جریان دیشب نیست دیشب من بودم آتش را مهار کردم آنان را نجات دادم گریه من برای اهل بیت جدم حسین است وقتی که خیمه ها را آتش زدند کسی نبود آتش را مهار کند و اهل بیتش را نجات دهد
پى نوشتها:
۱- شمس الدین ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۷; تاریخ الکبیر، ج ۲، ص۱۹۹ و ۱۹۸، ح۲۱۸۳٫
۲- سیراعلام النبلاء، ج۶، ص ۲۵۸; بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۱۷٫
۳- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص۵۱۹، طبع قم، نشراسلامی.
۴- سیراعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۶٫
۵- ابن تیمیه، التوسل و الوسیله، ص ۵۲; جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص۳۲۷٫
۶- شیخ صدوق، امالی، ص۱۴۳، ح۳٫
۷- شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، ص۱۴۹٫
۸- شرح الاخبار فی فضایل الائمه الاطهار، ج۳، ص۲۹۹، ح۱۲۰۳٫
۹- امالی صدوق، ص ۴۳۵ و۴۳۶، ح ۲٫
۱۰ و ۱۱- همان، ص۳۴۳، ح۱۶٫
۱۲- من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۸۸، ح۵۶۹٫
۱۳- سوره نجم، آیه ۳۲٫
۱۴- کلینی، کافی، ج ۲، ص ۲۸۷۲۸۵٫
۱۵- رسائل جاحظ، ص۱۰۶; حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۳۲۸٫
۱۶- سیراعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۷٫
۱۷- الملل و النحل، ج ۱، ص۱۴۷; حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۳۳۰٫
۱۸- وفیات الاعیان، ج ۱، ص۳۲۷; سیره پیشوا، ص۳۵۳; حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص ۳۳۰٫
۱۹- تقریب التهذیب، ص ۶۸٫
۲۰- تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۰۴٫
۲۱- سیراعلام النبلاء، ج۶، ص ۲۵۵ و۲۵۶٫
۲۲- لغت نامه دهخدا، ج۹، ص۱۳۰۳۲۳٫
۲۳- الصواعق المحرقه، ص ۲۰۱٫
۲۴- مختصر تاریخ العرب، ص۱۹۳; سیره پیشوایان، ص ۳۵۲٫