بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین …

اللهم کن لولیک الحجهابن الحسن …

انگار نشسته است خدا را به تماشا                   هرکس به تماشای نگاه تو رسیده

با میل به پابوسی آن قامت طوبا                        هر سرو خرمان شده چون سرو خمیده

دریا شده غرق دل آنکس که به دستش               یک قطره کرم از سر دست تو چکیده

در عالم زر خاطر من نیست چه دیدم                   کاینگونه شده از سرمن عقل پریده

مست است جهان از سخن شیخ مفیدت             میخانه شده ان که صدای تو شنیده

تشرف :

یکی از زائران خانه­ ی خدا از اهالی قطیف عربستان به زیارت خانه­ خدا می ­رود و در آن جا پولش تمام می­شود. در مسجد الحرام دست به دعا بر می ­دارد و به  امام عصر (علیه ­السلام) توسل می ­جوید تا خداوند متعال وسیله ­ی زیارت عتبات عالیات را برای او فراهم آورد.

یکی از روزها همان گونه که پرده­ ی خانه را گرفته بود و به ولی خدا حضرت مهدی (عجل ­الله ­تعالی­ فرجه) توسل جسته بود دستی به شانه ­اش رسید و فرمود: چه می­ خواهی؟!

او خواسته و تقاضای خویش را بیان می­ کند. صاحب آن دست مشتی لیره به او می­ دهد و می ­گوید: «به نجف که رفتی نزد وکیل ما میرزا محمد حسن برو و بگو: سید مهدی گفت: به این نشانی که به همراه حاج ملاعلی کنی به هنگام بازگشت از مکه در شام به زیارت عمه ­ام زینب (سلام­ الله­ علیها) مشرف شدی و حرم را نظافت کردی و غبار روبی نمودی و با گوشه­ ی عبا و دست­ های خود آن جا را پاکیزه کردی، بیست اشرفی به من بده»

آن مرد به محضر میرزای شیرازی رفت و موضوع را مطرح نمود. میرزا به محض شنیدن موضوع دگرگون شد و بلافاصله بیست درهم به او داد.

بیست و پنجم شوال سالروز شهادت امام صادق علیه السلام است.

خبر از امامت امام صادق علیه السلام توسط رسول اکرم:

از امام سجاد(ع) پرسیدند: امام بعد از شما کیست؟ 
فرمود: محمدباقر که علم را مى شکافد.
پرسیدند: امام بعد از او چه کسى خواهد بود؟
پاسخ داد: جعفر که نام او نزد اهل آسمان ها (صادق) است!
حاضران با شگفتى پرسیدند:شما همه راستگو و صادق هستید; چرا او را (بخصوص) به این نام مى خوانید؟
امام سجاد(ع) به سخنى از رسول اکرم(ص) اشاره کرد و فرمود:(پدرم از رسول خدا(ص) نقل کرد که:وقتى فرزندم جعفر بن محمدبن على بن حسین متولد شد, او را صادق بنامید; زیرا فرزند پنجم از او جعفر نام خواهد داشت و ادعاى امامت خواهد کرد; به دروغ و از روى افترا به خدا. او نزد خدا جعفر کذاب افترا زننده برخداست. )(۱)

این وعده حق در هفدهم ربیع الاول سال هشتاد و سه هجرى(۲) جامه عمل پوشید و فرزندى پاک از خاندان مطهر پاى به عرصه زمین نهاد. مولودى که پدرش محمدباقر (امام پنجم شیعیان) و مادرش (فاطمه)(۳) ام فروه دختر قاسم بن محمدبن ابى بکر بود.

مادر امام صادق علیه السلام :

ام فروه از همه بانوان عصر خود با تقواتر بود و علاوه بر تقواى الهى, از مقام علم و دانش نیز بهره اى وافر داشت. او معارف الهى را از زبان امامان شیعى آموخته بود; لذا هم در مقام راوى نور ناقل احادیث بود و هم بدان چه آموخته بود, در زندگى عمل مى کرد.

مى گویند: وقتى در یکى از روزها در کنار کعبه به طواف خانه خدا اشتغال داشت به کنار حجرالاسود آمد و با دست چپ آن را مسح کرد. یکى از حاضران (علماى مخالف) به او گفت: اى کنیز خدا! در انجام چگونگى سنت, خطا کردى. (با دست چپ حجرالاسود را مسح کردى) ام فروه در پاسخ او گفت: (انا لاغنیإ من علمک) ما از علم تو بى نیاز هستیم.(۶)

محدث قمى پس از نقل این روایت مى گوید: (ظاهرا اعتراض کننده از فقهاى اهل تسنن بود. آرى چگونه ام فروه از علم و فقه آن ها بى نیاز نباشد با این که شوهرش امام باقر(ع) و پدر شوهرش امام سجاد(ع) و فرزندش امام صادق(ع) چشمه جوشان علم و معدن حکمت بودند و پدر خودش (قاسم) از فقهاى بزرگ و مورد اطمینان و از شاگردان امام سجاد(ع) بود.)(۷)

تلاشهای مادر:

ام فروه در طول دوران کودکى و نوجوانى حضرت در تعلیم و تربیت وى مى کوشید. هرچند خاندان اهل بیت علیهم السلام خود مجسمه علم و ادب هستند! در این دوره ام فروه آن چه را از همسرش آموخته بود, به فرزندش یادآورى مى کرد و امام صادق(ع) نیز بعدها پیرامون مادرش این گونه سخن گفت:

وکانت امى ممن آمنت و اتقت و احسنت و الله یحب المحسنین و قالت امى: قال ابى: یا ام فروه انى لادعوالله لمذنبى شیعتنا فى الیوم و اللیله الف مره لانا نحن فیما ینوبنا من الرزایا نصبر على ما نعلم من الثواب و هم یصبرون على مالا یعلمون.(۸)

مادرم بانویى با ایمان, با تقوا و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. مادرم گفت که پدرم فرمود: اى ام فروه! من هر روز و شب هزار بار براى آمرزش گناهان شیعیانمان خدا را مى خوانم; چون ما با آگاهى و یقین بر این که خداوند مصأبى را که بر ما وارد مى شود, مشاهده مى کند, صبر مى کنیم; ولى شیعیان ما با این که چنین علم و صبرى ندارند, صبر مى کنند.) و آخرین سخن این که مقام این بانوى پرهیزکار چنان بود که به امام صادق(ع) (ابن المکرمه) فرزند (بانوى ارجمند) مى گفتند.

ویژگیهای تولد امام:

امام صادق(ع) نیز همانند دیگر أئمه باوضعیت ویژه اى متولد شده خود در این باره مى فرمود:
(در باره امام سخن نگویید که عقل شما به او نمى رسد; وقتى در شکم مادر است, سخن مردم را مى شنود… چون بخواهد بیرون بیاید, دست بر زمین مى گذارد و صدا به شهادتین بلند مى کند. فرشته اى در میان دو چشم او مى نویسد: (و تمت کلمه ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم.)

و چون به(۴) امامت برسد, خداوند در هر شهر فرشته اى را موکل مى کند تا احوال آن را بر امام تقدیم کنند.)(۵)

مشخصات ظاهری امام صادق:

امام صادق(ع) از نظر رخسار شبیه پدرش امام باقر(ع) بود; البته کمى لاغر اندام و بلند قامت. مردى بود میانه بالا, افروخته روى و پیچیده موى بود, صورتش همیشه مانند خورشید مى درخشید و موهایش سیاه بود و محاسن معمولى داشت. دندانهایش سفید و بین دو دندان پیشین او فاصله بود. بسیار لبخند مى زد و با شنیدن نام پیامبر(ص) رخسارش زرد و سبز مى شد.(۹)
چنان سیماى با ابهتى داشت که وقتى مناظره کنندگان با او رو به رو مى شدند, زبانشان بند مىآمد.(۱۰)

القاب حضرت:

و القاب حضرت: صابر, فاضل, طاهر, صادق و کنیه اش ابوعبدالله بود.

نقش نگین انگشتری حضرت:

و نقش (۱۱) نگینش (الله ولیى و عصمتى من خلقه)(۱۲)

و به روایتى (الله خالق کل شیىء) و… (۱۳)بود.

از لحظه تولد تا شهادت پدر:

امام صادق(ع) از لحظه تولد هفده ربیع الاول سال ۸۳ تا هنگام شهادت پدر (۱۱۴ ه’ .ق) همراه پدر بود و بارها چون او طعم تلخ ظلم و جور امویان را چشیده بود.

همراه پدر در تبعید  از مدینه به شام:

هشام تصمیم گرفت امام باقر(ع) را از مدینه به شام تبعید کند, مإمورین, آن حضرت را به همراه فرزندش امام صادق(ع) از مدینه به شام آوردند و براى اهانت به آن ها, سه روز اجازه ورود ندادند و حتى آن ها را در اردوگاه غلامان جاى دادند. هشام به درباریان گفت: وقتى محمدبن على وارد شد, ابتدا من او را سرزنش مى کنم وقتى من ساکت شدم, شما سرزنش کنید. آنگاه به دستور او, امام را وارد کردند و آن ها نقشه خود را اجرا کردند. وقتى همه ساکت شدند, امام لب به سخن گشود و فرمود:

اى مردم! کجا مى روید و شما را کجا مى برند؟ خداوند اولین افراد شما را به وسیله ما راهنمایى کرد و هدایت آخرین شما نیز با ما خواهد بود. اگر به پادشاهى چند روزه دل بسته اید, بدانید که حکومت ابدى با ما است.

چنانکه خداوند مى فرماید: (والعاقبه للمتقین).

هشام از این سخنان سخت خشمناک شد. دستور داد امام را زندانى کنند. اما هراس از شورش مردم به دلیل روشنگرىهاى امام منجر به آزادىاش شد.(۱۴)

خاطرات همراهی با پدر

امام صادق(ع) در این سفرها, کوله بارى گران از دانش پدر عملا فراهم ساخت. امام, خود به نقل خاطرات این دوران که به دستور هشام از مدینه به شام تبعید شده بودند و برخوردهاى پدر بزرگوارش یاد مى کرد و مى فرمود:

یک روز همراه پدرم از خانه هشام بیرون آمدیم. به میدان شهر رسیدیم و دیدیم جمعیت بسیارى گردآمده اند. پدرم پرسید: اینها کیستند؟ گفتند: کشیش هاى مسیحى هستند که هرسال در چنین روزى اینجا اجتماع مى کنند و با هم به زیارت راهب بزرگ که معبد او بالاى این کوه قرار دارد, مى روند و سوالات خود را مى پرسند. پدرم سرخود را با پارچه اى پوشاند تا کسى او را نشناسد و نزد آن ها رفت. راهب چنان پیر بود که ابروان سفیدش به روى چشمانش افتاده بود. با حریرى زرد ابروان خود را به پیشانى بست و چشمانش را مانند مار افعى به حرکت در آورد.

هشام جاسوسى فرستاده بود تا جریان ملاقات پدرم با راهب را گزارش کند. راهب به حاضران نگاه کرد و پدرم را دید و این گفتگو بین آن دو روى داد:

راهب: تو از ما هستى یا از امت مرحومه (اسلام)(۱۵)؟!
امام باقر(ع): از امت مرحومه (مورد رحمت خدا).
راهب: از علماى اسلام هستى یا از بى سوادهاى آنان؟!
امام: از بى سوادهاى آن ها نیستم.
راهب: آیا من سوال کنم یا تو؟
امام: تو.
راهب رو به مسیحیان کرد و گفت: عجب است که مردى از امت محمد(ص) این جرإت را دارد که به من مى گوید: تو بپرس. راهب ۵ سوال کرد و امام یک به یک پاسخ داد.
۱ ـ به من بگو آن ساعتى که نه از شب است, نه از روز چه ساعتى است؟
۲ ـ اگر نه از روز و نه شب است پس چیست؟
امام(ع): بین طلوع فجر و طلوع خورشید (بین اول وقت نماز صبح و اول طلوع خورشید) است. و آن از ساعت هاى بهشت است که بیماران در آن شفا مى یابند. دردها آرام مى گیرند و…
۳ ـ این که مى گویند: اهل بهشت مى خورند و مىآشامند ولى مدفوع و ادرار ندارند, آیا نظیرى در دنیا دارد؟
امام: مانند طفل در رحم مادرش.
۴ ـ مى گویند در بهشت ازمیوه ها و غذاها مى خورند ولى چیزى کم نمى شود, نظیرى در دنیا دارد؟
امام: مانند چراغ است که اگر هزاران چراغ از شعله آن روشن کنند از نور او چیزى کم نمى شود.
۵ ـ به من بگو آن دو برادر چه کسى بودند که در یک ساعت دوقلو از مادر متولد شدند و در یک لحظه مردند, یکى پنجاه سال و دیگرى ۱۵۰ سال عمر کرد.
امام: عزیز و عزیر بودند که در یک ساعت به دنیا آمدند و سى سال باهم بودند. خداوند جان عزیر را گرفت و او صد سال جزو مردگان بود, بعد او را زنده کرد و بیست سال دیگر با برادرش زندگى کرد. پس هردو در یک ساعت مردند.

در این هنگام راهب از جاى برخاست و گفت: شخصى داناتر از من را آورده اید تا مرا رسوا کنید. به خدا تا این مرد در شام هست, با شما سخن نخواهم گفت. هرچه مى خواهید از او بپرسید.

مى گویند: وقتى شب شد آن راهب نزد امام آمد و مسلمان شد.

وقتى این خبر عجیب به هشام رسید و خبر مناظره در بین مردم شام پخش شد, بلافاصله جایزه اى براى حضرت فرستاد و او را راهى مدینه کرد و افرادى را نیز پیشاپیش فرستاد که اعلام کنند: کسى با دو پسر ابوتراب (باقر و جعفر علیهماالسلام) تماس نگیرد که جادوگر هستند. من آن ها را به شام طلبیدم. آن ها به آیین مسیح متمایل شدند. هرکس چیزى به آن ها بفروشد, یا به آن ها سلام کند, خونش هدر است.(۱۶)
آرى, امام صادق(ع) با دریایى از علم و دانش به سوى منصب امامت رفت.

آغاز امامت

همزمان با شهادت پدر بزرگوارش امام محمدباقر(ع) در ۷ ذى حجه ۱۱۴ه’ .ق (به دستور هشام بن عبدالملک) این امام بزرگوار منصب هدایت شیعیان را عهده دار شد. توجه به این حکایت تاریخى, فضاى عصر امامت آن بزرگوار را مى تواند روشن سازد.
کلبى نسابه (نسب شناس) مى گوید: پس از رحلت امام باقر(ع) به مدینه رفتم. چون درمورد امام بعد از حضرت باقر(ع) بى اطلاع بودم, به مسجد رفتم. در آن جا با جماعتى از قریش رو به رو شدم و از آنان پرسیدم: اکنون عالم (امام) خاندان رسالت کیست؟
گفتند: عبدالله بن حسن.
به خانه عبدالله رفتم و در زدم. مردى آمد که گمان کردم خادم اوست. گفتم: از آقایت اجازه بگیر تا به خدمتش بروم. او رفت و اندکى بعد بازگشت و گفت: اجازه دادند. من وارد خانه شدم و پیرمردى را دیدم که با جدیت مشغول عبادت است. سلام کردم. پرسید: کیستى؟
گفتم: کلبى نسابه ام. پرسید: چه مى خواهى؟
گفتم: آمده ام تا از شما مسئله بپرسم. گفت: آیا با پسرم محمد ملاقات کردى؟

گفتم: نه; نخست به حضور شما آمدم. گفت: بپرس.
گفتم: مردى به همسرش گفته: (انت طالق عدد نجوم السمإ), تو به عدد ستاره هاى آسمان طلاق داده شدى, حکم این مسئله چیست؟
گفت: سه طلاقه است و بقیه مجازات بر طلاق دهنده است!

با خود گفتم: جواب این مسئله را ندانست.
آن گاه پرسیدم: درباره مسح برکفش (درپا) چه نظرى دارى؟

گفت: مردم صالح مسح کرده اند; ولى ما مسح بر کفش نمى کنیم.
باخود گفتم: جواب این را هم کامل نداد. آن گاه پرسیدم: آیا خوردن گوشت ماهى بدون پولک اشکال دارد؟

گفت: حلال است ولى ما خاندان خوردن آن را ناپسند مى دانیم.

باز پرسیدم: نوشیدن شراب خرما چه حکمى دارد؟ گفت: حلال است; ولى ما نمى خوریم!
من از نزد او خارج شدم و با خود گفتم: این جمعیت قریش به اهل بیت علیهم السلام دروغ بسته اند. به مسجد برگشتم و گروهى از مردم را ملاقات کردم. باز هم از داناترین خاندان رسالت سوال کردم. آن ها نیز دوباره عبدالله را معرفى کردند.

من گفتم: نزد او رفتم ولى چیزى از دانش نزد او نیافتم. در این لحظه مردى سربلند کرد و گفت: نزد جعفربن محمد (امام صادق(ع) برو که اعلم خاندان رسالت او است. در این هنگام یکى از حاضران زبان به سرزنش او گشود و من فهمیدم که این جماعت از روى حسادت عبدالله را به جاى امام واقعى به من معرفى کرده اند. بلادرنگ به سوى خانه او رفتم. تا به درخانه رسیدم, جوانى بیرون آمد و گفت: اى برادر کلبى بفرما! ناگهان هراسى در درونم ایجاد شد. وارد خانه شدم و دیدم مردى با وقار روى زمین و در محل نمازش نشسته است. سلام کردم و جواب شنیدم.

فرمود: توکیستى؟

باز خود را معرفى کردم و در شگفت بودم که غلامش مرا به نام خواند و خودش نامم را پرسید!

گفتم: نسابه کلبى هستم. او دستش را به پیشانیش زد و فرمود:

کسانى که از خداوند بى همتا برگشتند و به سوى گمراهى دورى رفتند و در زیان آشکار افتادند, دروغ گفتند. اى برادر کلبى! خداوند مى فرماید:

(و عادا و ثمود و اصحاب الرس و قرونا بین ذلک کثیرا)(۱۷);

وقوم عاد و ثمود و اصحاب رس (گروهى که درخت صنوبر را مى پرستیدند.) و اقوام بسیار که دراین میان بودند, هلاک کردیم.

آیا تو نسب این ها را مى شناسى؟

گفتم: نه…
آن گاه سوال کردم: اگر مردى به همسرش بگوید: (تو به عدد ستاره هاى آسمان طلاق داده شدى) چه حکمى دارد؟
فرمود: مگر سوره طلاق را نخوانده اى!

گفتم:چرا.

فرمود: بخوان.

من خواندم; (فطلقوهن لعدتهن و احصوا العده);

زنان خود را درزمان عده, طلاق دهید و حساب عده را نگه دارید.
امام پرسید: آیا در این آیه, ستاره هاى آسمان را مى بینى؟

گفتم: نه. اما سوال دیگرى دارم.
اگر مردى به زنش گفت: تو را سه بار طلاق دادم, حکمش چیست؟

فرمود: چنین طلاقى به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) بر مى گردد.
(یعنى یک طلاق حساب مى شود.) همچنین هیچ طلاقى درست نیست; مگر این که زن را که در حال پاکى (از حیض) که با او در مدت پاکى آمیزش نشده, طلاق دهند و دو شاهد عادل هنگام طلاق حاضر باشد.
پرسیدم: در وضو, مسح بر کفش چه حکمى دارد؟

فرمود: وقتى قیامت برپا شود, خداوند هرچیزى را به اصلش برمى گرداند. از این رو به عقیده تو کسانى که در وضوء روى کفش مسح مى کنند, وضوى آن ها به کجا مى رود؟ (یعنى وضو درست نیست.)

با خودگفتم: این هم از مسئله دوم که جوابش را صحیح داد.

در این لحظه امام فرمود: بپرس.

گفتم: خوردن گوشت ماهى بدون پولک چه حکمى دارد؟
فرمود: خداوند جمعى از یهود را مسخ کرد.
آن ها را که در راه دریا مسخ کرد به صورت ماهى بى پولک و مارماهى و غیر این ها مسخ کرد و آن ها را که در خشکى مسخ کرد, به شکل میمون, خوک و حیوانى مانند گربه و خزنده اى مانند سوسمار و… در آورد. (خوردن آن حرام است.)
آن حضرت باز فرمود: بپرس.

گفتم: درباره نبیذ (شراب خرما) چه مى فرمایى؟

فرمود: حلال است.

گفتم: ما در میان آن ته نشین (زیتون) و غیر آن مى ریزیم و مى خوریم.

فرمود: آه, آه, این که شراب بد بواست.

از حضرت خواستم درباره نبیذ حلال توضیح دهد.

امام فرمود: مردم مدینه از دگرگونى و ناراحتى مزاج خود به خاطر تغییر آب شکایت کردند. پیامبر(ص) فرمود: تا نبیذ بسازید.
مردى به نوکرش دستور مى داد براى او نبیذ بسازد. نوکر یک مشت خرماى خشک بر مى داشت و در میان مشک مى ریخت. آن گاه آن مرد از آن مى خورد و وضو هم مى گرفت…
من در این لحظه بى اختیار یک دستم را روى دست دیگرم زدم و گفتم: اگر امامتى درکار باشد, امام برحق همین است.(۱۸)

ذکر توسل:

جام چشم من بی تاب پر از غم می شد                 داشت لبریز غم و گریه نم نم می شد

هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب                از نفس های من سوخته دل کم می شد

یه پیرمرد،یه پیر مرد محاسن سفید،یه خورده تند راه بری،اونایی که پدر پیر دارن،یه خورده تندتر راه میری،نفسش میگیره،میگه بابا صبر کن پاهام دیگه رمق نداره. اون بی حیا سوار بر اسبش هی تند می رفت،امام صادق علیه السلام با اون کمر خمیده و محاسن سپید.

هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب                    از نفس های من سوخته دل کم می شد

چرا؟

بند نعلین و کهن سالی و رنج کوچه                           به زمین خوردن من داشت فراهم می شد

آقا در کوچه چند بار زمین خورد،یه پیرمرد ناتوان،چه جوری زمین میخوره،

ماه شوال که از حال دلم باخبر است                          با زمین خوردن من داشت محرم می شد

گفتم رو زمین خوردن حساس باش، ، هر جا شنیدی یکی زمین خورده،بزن تو سینه ات بگو،آخ حسین،چرا؟ آخه

بی هوا خوردن من روی زمین علت داشت                    در نظر روضه ی گودال مجسم می شد

آقاجان شما زمین خوردی،جدّتم کربلا زمین خورد،

آقاجان شما رو، ابن ربیع با همه ی بی حیاییش،تو کوچه ها یه جوری برد زمین بخوری،شما رو تحقیر کنه،

اما دیگه زخمی نزد،تازیانه ای نزد،اما ارباب ما کربلا،چند بار زمین خورد،

حسین ایستاده،دیگه رمق به بدن نداره،همه تیراندازا زدن،همه رمق حسین رو کشیدن،این همه داغ روی داغ دیده،عبارت مقتل میگه: نیزه اش رو به زمین فرو برد،یه خورده همین جور که رو اسب نشسته،به نیزه تکیه بده، استراحت کنه،نانجیب یه نگاه کرد،دید حسین داره استراحت میکنه،گفت:نذارید حسین استراحت کنه،چیکار کردن،یا امام صادق،با شما همچین کاری نکردن،اما کربلا هر کی سنگ به دست گرفت: حسین رو سنگ باران کردن،سنگ به پیشونیش خورد،پیراهن عربیش رو بالا زد،سینه ی حسین پیدا شد،حرمله رسید تیر سه شعبه رسید،چنان تیر  زد، مقتل میگه وقتی تیر سه شعبه را زد،ابی عبدالله از پشت در آورد، …… …..، دیگه پاهاش رمق نداشت،از بالای ذوالجناح، با صورت….

یه نگاه به منصور کرد،امام صادق دید منصور لعنت الله علیه پشیمون شده،به زبون ما به غلط کردن افتاد،شمشیر رو انداخت،شروع کرد لرزیدن،گفت:هرچی می خوای ازم بخواه،من دیگه باهات کاری ندارم،امام صادق فرمود من و نیمه شب،سر برهنه کشوندی تو کاخت،بهم میگی از من چیزی بخواه، من که با تو کاری ندارم، فقط من و زود برگردون خونه،چرا؟ آخه،زن و بچه ام منتظرن،داشتی من و می آوردی،همه میلرزیدن،بچه هام همه گریه میکردن،منصور دستور داد امام رو ببرن،یه جمله،کربلا هم همه بچه ها منتظر بودن،همه از خیمه ها ….

پى‏ نوشتها:


۱- خرایج, ج ۱, ص ۲۶۸٫
۲- جلإالعیون, ص ;۸۷۰ البته بعضى سال هشتاد و شش, ماه رجب, روز جمعه یا دو شنبه نیز گفته اند.بنگرید به روضه الواعظین, ص ۲۱۲٫
۳ـ بحارالانوار, ج ۴۷, ص ۱٫
۴ـ انعام, آیه ۱۱۵٫
۵ـ اصول کافى, ج ۱, ص ۳۸۸٫
۶ـ اعیان الشیعه, ج ۱, ص ۶۵۹٫
۷- منتهى الامال, ج ۲, ص ۸۱٫
۸- اصول کافى, ج ۱, ص ۴۷۲٫
۹- ریاحین الشریعه, ج ۳, ص ۱۷٫
۱۰- بحارالانوار, ج ۴۷, ص ۹٫
۱۱- همان, ص ۲۸٫
۱۲- جلإالعیون, ص ۷۶۹٫
۱۳- امالى شیخ صدوق, ص ۳۷۱٫
۱۴- بحارالانوار, ج ۴۷, ص ۱۰٫
۱۵- اصول کافى, ج ۱, ص ۴۷۱٫
۱۶- منتخب التواریخ, ص ۴۲۸ و ۴۲۹٫
۱۷- فرقان, آیه ۳۸٫
۱۸- اصول کافى, ج ۱, ص ۳۵۱٫

فعلا قابلیت ارسال برداشت برای فیش ها از طرف کاربران عزیز فیش یار به صورت موقتی برداشته شده است.

برداشتتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

علم خداوند به اعمال پنهان و آشکار بندگان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ

مطالعه فیش منبر

حسابرسی سریع خداوند به اعمال بندگان

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَمَا عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوَارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ

مطالعه فیش منبر