داغهای داغ و تازه ای عجب
روز و تشییع جنازه ای عجب
اهل یثرب این چنین در آفتاب!؟
زیر تابوت مَهِ آل کلاب !؟
گاه گاهی یاس را سر می برند
یکزمان احساس را سر می برند
ای عجب احساس انسانی کنند
نامسلمانان مسلمانی کنند
یکزمان سدّند در راه حسین
شاهد این غصه ها آه حسین
بارها ترک ولایت میکنند
با یزیدِ پست بیعت میکنند
کاسه های صبر را پر خون کنند
از حرم صاحب حرم بیرون کنند
ظلم بر آزاده زهرا کنند
عشق را آواره صحرا کنند
حال تشییع جنازه ای عجب
داغهای داغ و تازه ای عجب
پس چرا ای مردم مردم فریب
آنزمان خورشید یثرب شد غریب
شد غریب و رفت مخفی در غروب
خوب خندید بر خورشید خوب
فاطمیها از شما ناراضیاند
هاشمیها از شما ناراضیاند
مرتضی را ترک احسان کردهاید
مرتضی را تیر باران کردهاید
دست مظلوم جهان را بستهاید
پهلوی مظلومه را بشکستهاید
ماجرای کوچه هم پای شماست
پای حکم هیزم امضای شماست
یاس را دیدید چون خش میزدند
بیت را دیدید آتش میزدند
با چهل نامرد همدل میشوید
تا چهل شب مرد منزل میشوید
درب میبندید بر روی علی
باز میخندید بر روی علی
این همه شاهد به نامردیتان
این همه تاریخ بی دردیتان
حال تشییع جنازه ای عجب
داغهای داغ و تازه ای عجب
قاتل ام البنین این داغهاست
مادر عباس مقتول شماست
او یکی از فاطمیّات علی است
دردمند راه و نیّات علی است
آنکه داغ چار دلبر دیده است
داغ عباسِ دلاور دیده است
مکتبش عباس پرور ، مکتبی است
مادر زینب ولی خود زینبی است
جانشین فاطمه در بیت نور
همنشین فاطمه در بیت حور
زوجه پاک امیر المؤمنین
رفت با قلب غمین ام البنین
رفت و راحت شد ز رفتار شما
آب شد از نیش گفتار شما
یثربی های خون دین سر میکشید؟
همسران مرتضی را میکشید؟
حال تشییع جنازه ای عجب
داغهای داغ و تازه ای عجب
دفع سرخیِ شقایق میکنید
دفن آن بانوی لایق میکنید
آن یکی مخفی است با قدری رفیع
این یکی مشهود در دشت بقیع
دشمنی ای طاغیان با بوتراب!
میرسد ای یاغیان روز حساب
ای به گلشن خار این تذهبون
راهیان نار این تذهبون
ننگ بر این روی صد رنگ شما
مرگ بر این شیوه جنگ شما
شاعر:محمود ژولیده