جرعهای از بادهی نابم دهید
لب ز اسرار شهیدان دوختم
سینهام آتش گرفت و سوختم
«گوی توفیق» از میان برداشتند
یکه و تنها مرا بگذاشتند
یک غزل در حنجرم خشکیده است
شعرهایِ دفترم خشکیده است
دوستان رفتند و من جا ماندهام
در قفس تنهای تنها ماندهام
قمریان در بوستان خنیاگرند
بلبلان در گلستانی دیگرند
ما فقط دم از تکامل میزدیم
دل به دریای تساهل میزدیم
ما جعلنا خوانده و سالم شدیم
مایل این رخوتِ دائم شدیم
ما سلامت را سعادت خواندهایم
در کجا درس شهادت خواندهایم
غیرت آیینان خطر کردند، زود
تا خدا میل سفر کردند زود
جملگی پروانهی آتش شدند
در حریم عاشقی آرش شدند
شاعر:محمدعلی جعفریان
منبع: کتاب حماسه های همیشه جلد۱