و ردّ پای کسی که نمیرسید، شدند
و خیره ماند دو چشم سپید، در مهتاب
« چهقدر چشم همان ماه، ناامید شدند ! »
و جفت ماند، دو پوتین سرخ بر درگاه
« چهقدر قفل، همان سال بیکلید شدند ! »
و ماه خیس گلآلود رد شد از دریا
« تمام همسفران اینچنین شهید شدند؟ »
کسی نگفت دو پوتین سرخ ماند و کلید
که زیر برف همان سالها سپید شدند
شاعر:محمدسعیدمیرزایی
منبع: مجله شاهد